رویداد روایت دیدار – منابر زنانه نوشته : سرکار خانم فاطمه حاجی وسوق از شهر مشهد مقدس
دیر رسیدهام و روایت دیر رسیدنم خودش ماجرایی دارد که قدم به قدمش را نوشتهام ، حالا اما هرچه که بوده تمام شده و من در حسینیه امام خمینی، جایی مقابل آن نقطه نورانی نشستهام و نگاهم کَنده نمیشود.
مجری اولین سخنران را دعوت میکند و خانم رایگانی پشت تریبون میایستد. همین چندوقت قبل بود که صحبتهای ایشان ترند فضای گفتمانی شده بود و من چقدر حال خوب گرفته بودم.
خانم رایگانی محکم و با قوت شروع میکند و من شیفته سبک و سیاق گفتنهایش هستم. چقدر خوب درباره «انسان مقاومت» حرف میزند، چقدر ماهرانه کلمات را کنار هم میچیند، چقدر دلنشین ترکیب میکند و چقدر آگاهانه به این قالب و ظرف زیبا، محتوا میبخشد.
وقتی زن مقاومت را تعریف و توصیف میکند، ارتعاشهای قلبم را احساس میکنم ، وقتی از ساحتی حرف میزند که دنیا کمتر آن را دیده است، وجودم به هیجان میآید، بغض میکنم ، دلم حتی گریه میخواهد، از آن گریهها که از دل قدرت و غرور و حماسه میآید. خانم رایگانی از آنهاست که نخبگانی فکر میکند ، نخبگانی حرف میزند اما به جان عوامالناسی چون من نیز حظ و شوق و اشکش را مینشاند.
حالا نوبت خانم خطیبزاده است که میآید و از دنیای بیدروپیکر مجازی میگوید و دغدغهها و دلنگرانیهایش را به محضر پدرانهی آقا عرضه میکند. خانم خطیبزاده از سند صیانت از کودک و نوجوان در فضای مجازی میگوید، سندی که از اسناد بالادستی به حساب میآید اما مورد بیتوجهی قرار گرفته است.
خانم ترابی اما درباره مسأله جمعیت صحبت میکند و بر ماهیت اجتماعی آن تأکید میکند و خانم عاج از بیمهری دنیای سینما و تئاتر به بانوان هنرمند شکایت دارد و بعد نوبت خانم ابراهیمی میرسد ، خانم ابراهیمی یا همان ننه ابراهیم فضای مجازی ، گویی زنگ تفریح برنامه است، آنقدر برایش دست میزنند و آنقدر با حرفهایش میخندند که سمت و سوی حال و هوا تغییر میکند.
خانم ابراهیمی از ملاکها و معیارهای طرفین ازدواجها میگوید و انگار که حرف دل دختران حاضر در مراسم را زده باشد که اینهمه دست و کف از جمعیت میگیرد. ننه ابراهیم ما واقعا حرفهای حساب میزند و آقا هم ایشان را تشویق میکنند و لبخندی که دارند، نشانه خوبی میشود که بر جان همه مینشیند.
برنامه اما یک سخنران غیرایرانی هم دارد، خانم عائده سرور از لبنان آمده است. دو فرزندش به شهادت رسیدهاند و از شهادت فرزند دوم چندروزی گذشته است. خانم سرور نقطه عطف برنامه است، شروع که میکند شک ندارم همه بدنها به لرزه میافتد.
تو قرار است صدای مادر تازه جوان از دست داده را بشنوی، اما او همان انسان مقاومت است که خانم رایگانی توصیفش کرده بود ، صدای قدرتمند و لحن و بیان محکم و عربی او ، حال و هوای عجیبی ایجاد میکند، قوت کلامش و صلابت صدایش ، آدم را به گریه میاندازد. یک زن، یک مادر، یک مادر داغدار دارد با اقتدار حرف میزند و زنان مهمان در حسینیه دارند اشک میریزند.
نوبت به آقا که میرسد آنچنان با احترام از خانم سرور میگویند که وزن و تراز حقیقی این زن به رخ دنیا کشیده میشود.
حالا نوبت منبر دهه هشتادی مراسم است، مریم سهرابی روی سن میآید و خیلی دخترانه و عاشقانه با آقا حرف میزند و از پای در رکاب بودن خودش و همنسلهایش میگوید و قند در دل دنیا آب میکند.
هفت منبر زنانه تمام میشود و آقا مهربانانه درباره هرکدامشان حرف میزنند، حرفهایی که بوی افتخار میدهند ، بوی محبت پدرانه، بوی توصیههای مهربانانه و همهی ما ، همهی ما که مهمان آقا هستیم، سراپا گوش شدهایم، سراپا عشق، سراپا «چَشم آقا» شدهایم .
و این حکایت عاشقانه و مریدانهی یک نیمروز زنان ایرانی در حسینیه امام است.